چهارشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۷

رازداري




بر سالك راه عشق رموزي منكشف ميشود و به حقايقي دست مي يابد، اما بايد لب فروبندد و سري فاش نسازد:

گفت آن يار كزو گشت سـردار بلنـد

جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كرد



به مستوران مگو اسرار مستي

حديث جان مگو با نقش ديوار



به درد عشق بساز و خموش كن حافظ

رموز عشق مكن فاش پيش اهل عقول


و اصلاً عشق قابل شرح و بيان نيست و اگر چيزي گفته شود، پرده از حقيقت عشق برنمي دارد:

در حريم عشق نتوان زد دم از گفت و شنيـد

چون كه آن جا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش



قلم را آن زبان نبود كه سر عشق گويد باز

وراي حد تقرير است حديث آرزومنـدي

هیچ نظری موجود نیست: