سهشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۷
یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۷
به اشارت اما ژرف، باشد که تاملي
چون عشق اشارت فرمايد، قدم به راه نهيد، گرچه دشوار است و بي زنهار اين طريق.
و چون بر شما بال گشايد، سر فرو آوريد به تسليم، اگرچه شمشيري نهفته در اين بال، جراحت زخمي بر جانتان زند......
زنهار! اگر به مامن پروا و احتياط از عشق تنها طالب کاميد و گوشه آرام، پس برهنگي خويش بپوشيد و پاي از خرمن عشق واپس کشيد.
به دنياي بي فصل خود نزول کنيد که در آن، لب به خنده مي گشايد، اما نه از اعماق دل و اشکي از ديده فرو مي چکد اما نه به هاي هاي جان.
چيزي به تحفه نمي دهد عشق، مگر خويش را، و نمي ستاند، مگر از خويشتن. نه بنده تملک است و نه سوداي تصاحب، که عشق را عشق کفايت است و نهايت.
برگرفته از کتاب پيامبر، جبران خلیل جبران
برگرفته از کتاب پيامبر، جبران خلیل جبران
برچسبها:
به اشارت اما ژرف، باشد که تاملي
شنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۷
سهشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۷
وصيت
وصيت امام علي (ع) بـه فرزندش امام حسن(ع)
پسـرم تـو را به پـرهيـزگـاري و تـرس از عقـوبت خدا و متـابعت و فرمـانبرداري از آفريدگـار وصيت وسفـارش ميكنم . ويرانـه دل را بنور تابناكش آباد گردان، در رشته مهر با او به بندگي و دلسپاري چنگ بـزن. زيـرا هيچ رشتـه و پيـوندي استـوار تـر ازپيـوستگي و همبستگي با ذات لايزال كردگار متعال نيست.
دل بـه حكمت و مـوعظت شـاد وپـاك بگردان وبـا يـاد مرگ در زهد وپارسايي بكوشو نرم رفتار ونيك گفتار باش .پيوسته بيقين ايمان خويش را قوي كن و تقدير مرگ را بخود بقبولان و نفس خـود را بـه اعتراف در ناپايداري دنيا وادار سـاز. زشتي دهر و نـا ملايمـات روزهـا را نكـتــه بــه نكـتــه بـرايـش بـرخـوان و اورا بـتـرسـان .
علي (ع) تنهاست
علي (ع) تنهاست!
چه كسي تنها نيست؟؟ كسي كه با همه و در سطح همه است. كسي كه رنگ زمان به خود مي گيرد.
احساس خلأ مربوط به روحي است كه آنچه در اين جامعه و زمان و در اين ابتذال روزمرگي وجود
دارد نمي تواند سيرش كند. هيچكدام از آنها در سطح او نيستند. مي خواهد دردش را بگويد، حرفش را بزند، گوشی نيست، دلي نيست، و فهمي نيست تا بفهمد.
چه كسي تنها نيست؟؟ كسي كه با همه و در سطح همه است. كسي كه رنگ زمان به خود مي گيرد.
احساس خلأ مربوط به روحي است كه آنچه در اين جامعه و زمان و در اين ابتذال روزمرگي وجود
دارد نمي تواند سيرش كند. هيچكدام از آنها در سطح او نيستند. مي خواهد دردش را بگويد، حرفش را بزند، گوشی نيست، دلي نيست، و فهمي نيست تا بفهمد.
رنج بزرگ يك انسان اين است كه عظمت او و شخصيت او در قالب فكرهاي كوتاه، در برابر نگاههاي پست و پليد، و احساس او در روحهاي بسيار آلوده و اندك و تنگ قرار گيرد.
نيمه شب به طرف نخلستان مي رود، آنجا هيچكس نيست، مردم راحت آرميده اند، هيچ دردي آنها را در دل شب بيدار نگاه نداشته است، و اين مرد تنها، كه روي زمين خودش را تنها مي يابد، با اين زمين و اين آسمان بيگانه است، و فقط رسالت و وظيفه اش، او را با جامعه و اين شهر پيوند داده.
ولي وقتي به خودش بر مي گردد مي بيند كه تنهاست.
شبانه به نخلستان مي رود، و باز براي اينكه ناله او بگوش هيچ فهم پليدي و هيچ نگاه آلوده اي نرسد، سر در حلقوم چاه فرو ميكند و مي گريد.
اين گريه از چيست؟؟؟
افسوس كه گريه او يك معما براي همه است، زيرا حتي شيعيان او نمي دانند علي چرا مي گريد.
از اينكه خلافتش غصب شده؟ از اينكه فدك از دست رفته؟ از اينكه فلاني روي كار آمده؟ از اينكه او از مقامش...؟
از اينكه همسرش را...؟، از اينكه...؟، از...؟
از اين دردناكتر اينكه علي (ع) در ميان پيروان عاشقش نيز تنها است!!
در ميان امتش كه همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاريخشان را به علي (ع) سپرده اند تنها است.
او را همچون يك قهرمان بزرگ، يك معبود و يك اله مي ستايند اما نمي شناسندش و نمي دانند كه كيست؟ دردش چيست؟ حرفش چيست؟ رنجش چيست؟ و سكوتش چراست؟؟
اين است كه علي (ع) در ميان پيروانش هم تنهاست اين است كه علي (ع) در اوج ستايشهايي كه از او ميشود، مجهول مانده است.
نيمه شب به طرف نخلستان مي رود، آنجا هيچكس نيست، مردم راحت آرميده اند، هيچ دردي آنها را در دل شب بيدار نگاه نداشته است، و اين مرد تنها، كه روي زمين خودش را تنها مي يابد، با اين زمين و اين آسمان بيگانه است، و فقط رسالت و وظيفه اش، او را با جامعه و اين شهر پيوند داده.
ولي وقتي به خودش بر مي گردد مي بيند كه تنهاست.
شبانه به نخلستان مي رود، و باز براي اينكه ناله او بگوش هيچ فهم پليدي و هيچ نگاه آلوده اي نرسد، سر در حلقوم چاه فرو ميكند و مي گريد.
اين گريه از چيست؟؟؟
افسوس كه گريه او يك معما براي همه است، زيرا حتي شيعيان او نمي دانند علي چرا مي گريد.
از اينكه خلافتش غصب شده؟ از اينكه فدك از دست رفته؟ از اينكه فلاني روي كار آمده؟ از اينكه او از مقامش...؟
از اينكه همسرش را...؟، از اينكه...؟، از...؟
از اين دردناكتر اينكه علي (ع) در ميان پيروان عاشقش نيز تنها است!!
در ميان امتش كه همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاريخشان را به علي (ع) سپرده اند تنها است.
او را همچون يك قهرمان بزرگ، يك معبود و يك اله مي ستايند اما نمي شناسندش و نمي دانند كه كيست؟ دردش چيست؟ حرفش چيست؟ رنجش چيست؟ و سكوتش چراست؟؟
اين است كه علي (ع) در ميان پيروانش هم تنهاست اين است كه علي (ع) در اوج ستايشهايي كه از او ميشود، مجهول مانده است.
سهشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۷
درشگفتم از كسی كه
امام صادق عليه السلام می فرمايد: در شگفتم برای كسی كه از چهار چيز بيم دارد و چگونه به چهار چيز پناه نمی برد!
در شگفتم برای كسی كه ترس بر او غلبه كرده چگونه به ذكر " حسبنا الله و نعم الوكيل" پناه نمی برد؛ زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود:" پس( آن كسانی كه به عزم جهاد خارج گشتند و تخويف شيطان در آنها اثر نكرد و به ذكر فوق تمسك جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند( عافيت) و چيزی زائد بر آن( سود در تجارت) بازگشتند و هيچ گونه بدی به آنان نرسيد."
و در شگفتم برای كسی كه اندوهگين است ، چگونه به ذكر" لا اله الا انت سبحانك انی كنت من الظالمين" پناه نمی برد ، زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر فوق فرمود:" پس ما ( يونس را در اثر تمسك به ذكر ياد شده) از اندوه نجات دادم و همين گونه مومنين را نجات می بخشيم."
و در شگفتم برای كسی كه مورد مكر و حيله واقع شده چگونه به ذكر" افوض امری الی الله ان الله بصيربالعباد" پناه نمی برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل به دنبال ذكر فوق فرموده:" پس خداوند( موسی را در اثر ذكر ياد شده) از شر و مكر فرعونيان مصون داشت.
و در شگفتم برای كسی كه طالب دنيا و زيبايی های دنياست چگونه به ذكر " ماشاءالله و لا قوة الا بالله " پناه نمی برد. زيرا به تحقيق شنيدم كه خداوند عزوجل بعد از ذكر ياد شده ( از زبان مردی كه فاقد نعمت های دنيوی بود خطاب به مردی كه از آن نعمت ها بهره مند بود) فرمود:" اگر می بينی من از نظر مال و فرزند از تو كمترم پس اميد است خداوند مرا بهتر از باغ تو دهد..."
خدایا
(امام زین العابدین ع ): گناهان و خطايا پيراهن خواري بر تنم كرده، و دوري از تو جامه ي مسكنت و بيچارگي بر من افكنده، و جنايت بزرگم (گناهانم) دلم را به دستان مرگ سپرده (دلمرده ام ساخته).
پس تو زنده اش كن، و مرا محروم نداري در روز قيامت از نسيم عفو و آمرزشت، و برهنه ام نفرمائي از لباس زيباي گذشت و چشم پوشي خود.
پس تو زنده اش كن، و مرا محروم نداري در روز قيامت از نسيم عفو و آمرزشت، و برهنه ام نفرمائي از لباس زيباي گذشت و چشم پوشي خود.
سعدي
علم وايمان
علم به ما روشنائی و توانائی میبخشد و ايمان عشق و اميد و گرمی ،
علم ابزار میسازد و ايمان مقصد ،
علم سرعت میدهد و ايمان جهت ،
علم توانستن است و ايمان خوب خواستن ،
علم مینماياند كه چه هست و ايمان الهام میبخشد كه چه بايد كرد ،
علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون ،
علم جهان را جهان آدمی میكند و ايمان روان را روان آدميت میسازد ،
علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد و ايمان به شكل عمودی بالا میبرد ،
علم طبيعت ساز است و ايمان انسان ساز ،
علم زيبائی است و ايمان هم زيبائی است علم زيبائی عقل است و ايمان زيبائی روح ،
علم زيبائی انديشه است و ايمان زيبائی احساس ،
هم علم به انسان امنيت میبخشد و هم ايمان علم امنيت برونی میدهد و ايمان امنيت درونی ،
علم در مقابل هجوم بيماريها ، سيلها ، زلزلهها ، طوفانها ، ايمنی میدهد ، و ايمان در
مقابل اضطرابها ،تنهائيها ، احساس بی پناهیها ، پوچ انگاریها ،
علم جهان را باانسان سازگار میكند و ايمان انسان را با خودش ،
علم ابزار میسازد و ايمان مقصد ،
علم سرعت میدهد و ايمان جهت ،
علم توانستن است و ايمان خوب خواستن ،
علم مینماياند كه چه هست و ايمان الهام میبخشد كه چه بايد كرد ،
علم انقلاب برون است و ايمان انقلاب درون ،
علم جهان را جهان آدمی میكند و ايمان روان را روان آدميت میسازد ،
علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد و ايمان به شكل عمودی بالا میبرد ،
علم طبيعت ساز است و ايمان انسان ساز ،
علم زيبائی است و ايمان هم زيبائی است علم زيبائی عقل است و ايمان زيبائی روح ،
علم زيبائی انديشه است و ايمان زيبائی احساس ،
هم علم به انسان امنيت میبخشد و هم ايمان علم امنيت برونی میدهد و ايمان امنيت درونی ،
علم در مقابل هجوم بيماريها ، سيلها ، زلزلهها ، طوفانها ، ايمنی میدهد ، و ايمان در
مقابل اضطرابها ،تنهائيها ، احساس بی پناهیها ، پوچ انگاریها ،
علم جهان را باانسان سازگار میكند و ايمان انسان را با خودش ،
ياران چه غريبانه
مجتبی کاشانی
عشق بازی به همين آسانی ست....
که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نيش زنبور عسل با نوشی
کار همواره باران با دشت
برف با قله کوه
باد با شاخه برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو
برکه ای با مهتاب
دو کبوتر با هم
و شب و روز و طبيعت با ما
عشق بازی به همين آسانی ست....
شاعری با کلماتی شيرين
دست آرام و نوازش بخش بر روی سری
پرسشی از اشکی
و چراغ شب يلدای کسی با شمعی
و دل آرام تسلا
و مسيحای کسی با جمعی
عشق بازی به همين آسانی ست...
که دلی را بخری
بفروشی مهری
شادمانی را حراج کنی
رنجها را تخفيف دهی
مهربانی را ارزانی عالم بکنی
و بپیچی همه را لای حرير احساس
گره عشق به آنها بزنی
مشتريهايت را با خود ببری تا لبخند
عشق بازی به همين آسانی ست...
هرکه با پيش سلامی در اول صبح
هرکه با پوزش و پيغامی با رهگذری
هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی
نمک خنده بر چهره در لحظه کار
عرضه سالم کالايي ارزان به همه
لقمه نان گوارايي از راه حلال
و خداحافظی شادی در آخر روز
و نگهداری يك خاطر خوش تا فردا
در رکوعی و سجودی با نيت شکر
عشق بازی به همين آسانی ست....
تو با مايی
آشکار کردن عشق
ای درويش! هر که عاشق نشد پاک نشد و هر که پاک نشد، به يار نرسيد و هر که عاشق شد و عشق خود را آشکار گردانيد، پليد بماند و پاک نشد! از جهت آنکه آن آتش که از راه چشم به دل وی رسيده بود از راه زبانش بيرون کرد و آن دل نيم سوخته در ميان راه بماند. از آن دل، من بعد هيچ کاری نيايد نه کار دنيوی و نه کار عقبی و نه کار مولی!
جمعه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۷
رقابت
سختی
آدم ها از يک لحاظ شباهت زيادی به ذغال دارند، هر چه بيشتر سختی بکشند تواناتر و قوی تر می شوند . درست مثل الماس ، اين قيمتی ترين و سخت ترين سنگ جهان که به همه درخشندگی و زيبايی خيره کننده خود ، روزگاری فقط يک تکه ذغال بوده اما گذشت زمان و تحمل فشار بسيار زياد کم کم آن را از جسمی سياه و کثيف به گوهری شفاف و روشن تبديل کرده است . شايد به همين خاطر است که بيشتر مردان و زنان بزرگ تاريخ ، کسانی بوده اند که عمری با سختی ها مبارزه کرده و هرگز نااميد نشده اند .
سهشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۷
استغفار
سوختن گناهان
رمضان از ماده «رمض» و اصل آن به معناي شدت تابش آفتاب بر خاك است. علت اين تسميه آنست که با سوختن گناهان مومنان، آنها را پاك کرده و زوائد روحي و رواني افراد صالح تصفيه مي شود.
ماه رمضان به خاطر نزول قرآن در آن ماه، برتر شده است و نیزدر ماه رمضان شب قدر قرار دارد و به اين وسيله يعني به وسيله شب قدر ماه رمضان از ديگر ماههاي سال متمايز مي شود.
رمضان
اشتراک در:
پستها (Atom)