سه‌شنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۷

مجتبی کاشانی


عشق بازی به همين آسانی ست....

که گلی با چشمی

بلبلی با گوشی

رنگ زیبای خزان با روحی

نيش زنبور عسل با نوشی

کار همواره باران با دشت

برف با قله کوه

باد با شاخه برگ

ابر عابر با ماه

چشمه ای با آهو

برکه ای با مهتاب

دو کبوتر با هم

و شب و روز و طبيعت با ما

عشق بازی به همين آسانی ست....

شاعری با کلماتی شيرين

دست آرام و نوازش بخش بر روی سری

پرسشی از اشکی

و چراغ شب يلدای کسی با شمعی

و دل آرام تسلا

و مسيحای کسی با جمعی

عشق بازی به همين آسانی ست...

که دلی را بخری

بفروشی مهری

شادمانی را حراج کنی

رنجها را تخفيف دهی

مهربانی را ارزانی عالم بکنی

و بپیچی همه را لای حرير احساس

گره عشق به آنها بزنی

مشتريهايت را با خود ببری تا لبخند

عشق بازی به همين آسانی ست...

هرکه با پيش سلامی در اول صبح

هرکه با پوزش و پيغامی با رهگذری

هرکه با خواندن شعری کوتاه با لحن خوشی

نمک خنده بر چهره در لحظه کار

عرضه سالم کالايي ارزان به همه

لقمه نان گوارايي از راه حلال

و خداحافظی شادی در آخر روز

و نگهداری يك خاطر خوش تا فردا

در رکوعی و سجودی با نيت شکر

عشق بازی به همين آسانی ست....

هیچ نظری موجود نیست: