شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۷

خيال تو


مجنون می خواست که پيش ليلی نامه نويسد. قلم در دست گرفت و اين بيت گفت :
خيال تو مقيم چشم است

و نام تو از زبان خالی نيست

و ذکر تو در صميم جان جای دارد.

پس نامه پيش که نويسم؟

چون تو در اين محلها می گردی،

پس قلم بشکست و کاغذ بدريد.

هیچ نظری موجود نیست: