جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۸۷

خودمان را فراموش نکنیم


گاهی اوقات (شايد هم خيلی وقت‌ها) آدم‌ها نياز دارند خودشان با خودشان خلوت کنند. خودشان باشند و بس. خودشان با خودشان خيال‌شان را پرواز دهند،‌ اندوه را واژه واژه با تار و پود وجودشان تصوير کنند. آدم تا با خودش تنهای تنها نباشد، نمی‌تواند گره‌ِ اندوه را باز کند. نمی‌تواند اين دمل چرکين غم را بشکافد. بايد اين خلوت را در عمل داشت. خلوت ذهنی و تصفيه‌ی خيال. بايد بتوانی کوتاه مدتی هم که شده انقطاعی داشته باشی از عالم و آدم تا بتوانی گريبان خودت را محکم بچسبی و به حساب خودت برسی. شايد اين‌همه زرق و برق دنیا بهانه‌های کوچک و بزرگی است برای گريز از چيزی گریز از خویشتن خویش. اما وقتی بخواهی بی‌پروا ساعتی هم که شده خودت باشی بدون اين‌که سايه‌های وجودت مزاحم هسته‌ی درون‌ات باشند به اسرار درونت میرسی. آنجا که باید بدیها را بزدایی و خوبیها را بیشتر کنی. آدم‌ها همه‌شان هميشه چيزی توی کارنامه‌شان هست که بايد به حساب‌اش برسند. اين رسيدگی فرصت و مجال می‌خواهد. مثل کسی که قرار است مقاله‌ای بنويسد يا تحقيقی جدی بکند که بايد برود توی اتاق‌اش،‌ در را به روی آدم و عالم ببندد و کارش را انجام دهد. خودمان را فراموش نکنیم.

هیچ نظری موجود نیست: